باران عشق...
عشق می بارد... اشک نیز هم... کودکی از نیستی به هستی میرسد ... و بانویی از زن بودن به مادر شدن... و امید دوباره پروردگار به رویش عشقی دوباره... به چشاندن شهدی شیرین به فرشته ای دیگر بر روی زمین... مادر.... خدای مهربانم ! اشک هایم رااز گونه هایم برگیر تا نگاه مهربانت را دوباره بنگرم... چه خوشبخت بودم که نام فرشته ای را بر پیشانیم نوشتند در نخستین لحظه ورودم به این دنیای بزرگ... چه خوشبخت ترم این روزها که نام آن فرشته بر قلبم حک شده است ... مادر عزیزم ببخش مرا برای تمام ثانیه هایی که مادر بودنت را درک نکردم... برای تمام لحظه هایی که غم تو را، عشق سرشار تو را، دلواپسی های تو را درک نکردم... روزت مبارک ای آغو...
نویسنده :
فاطمه مامی امیرحسین
10:52